دلنوشته هاش من

وبلاگ شخصی عیسی حمیدپور

دلنوشته هاش من

وبلاگ شخصی عیسی حمیدپور

گدایی واستراتژی

بینوایی هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی از طلا بود و دیگری از نقره. اما او همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد!
داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد به دیدن این گدا می آمدند و دو سکه طلا و نقره به او نشان می دادند و او همیشه نقره را انتخاب می کرد، مردم او را دست می انداختند و به حماقت او می خندیدند.

تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه او را آن طور دست می انداختند، ناراحت شد. او را به گوشه ای دنج از میدان کشید و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند، تو سکه طلا را بردار. این طوری هم پول بیشتری گیرت می آید و هم دیگر دستت نمی اندازند.

گدا پاسخ داد: ظاهرا حق با شماست، اما اگر سکه طلا را بردارم، دیگر مردم به من پول نمی دهند تا ثابت کنند که من احمق تر از آنهایم!
شما نمی دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام!
بدان که اگر کاری می کنی که هوشمندانه است، هیچ اشکالی ندارد که مردم تو را احمق پندارند!

احمقانه ترین سوالات کامپیوتری

شرکت بریتیش تله‌کام یا همان BT لیستی از احمقانه‌ترین سوالاتی را که کاربران کامپیوتری یا اینترنتی این شرکت ارتباطی از مشاوران آنها پرسیده‌اند منتشر کرد. به نوشته پایگاه اینترنتی روزنامه مترو، برخی از این سوالات آنقدر خنده‌دار است که حتی خود سوال کنندگان پس از فهمیدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف کرده‌اند. لیست احمقانه‌ترین سوالات IT که از مشاوران شرکت BT پرسیده شده به شرح زیر است:

مرکز: چه برنامه آنتی‌ویروسی استفاده می‌کنید؟

مشتری: Netscape

مرکز: اون برنامه آنتی‌ویروس نیست.

مشتری: اوه، ببخشید …Internet Explorer

 

مشتری: من یک مشکل بزرگ دارم. یکی از دوستام یک Screen Saver روی کامپیوترم گذاشته، ولی هربار که ماوس رو حرکت میدم، غیب میشه!

 

یک مشتری نمی‌تونه به اینترنت وصل بشه …

مرکز: شما مطمئن هستید رمز درست رو به کار بردید؟

مشتری: بله مطمئنم. من دیدم همکارم این کار رو کرد.

مرکز: میشه به من بگید رمز عبور چی بود؟

مشتری: پنج تا ستاره.

 

مشتری: من توی پرینت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم …

مرکز: آیا شما پرینتر رنگی دارید؟

مشتری: نه

 

مرکز: روی آیکن My Computer در سمت چپ صفحه کلیک کن.

مشتری: سمت چپ شما یا سمت چپ من؟

 

مرکز: رمز عبور شما حرف کوچک a، مثل apple و حرف بزرگ V، مثل Victor و عدد ٧ هست.

مشتری: اون ٧ هم با حروف بزرگه؟

 

مرکز: چه کمکی از من بر میاد؟

مشتری: من دارم اولین ایمیلم رو می‌نویسم.

مرکز: خوب، و چه مشکلی وجود داره؟

مشتری: خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوری دورش دایره بذارم؟

 

مشتری: سلام، من سلین هستم. نمی تونم دیسکتم رو در بیارم.

مرکز: سعی کردین دکمه رو فشار بدین؟

مشتری: آره ولی اون واقعاً گیر کرده.

مرکز: این خوب نیست، من یک یادداشت آماده می‌کنم …

مشتری: نه … صبر کن … من هنوز نذاشتمش تو درایو … هنوز روی میزمه … ببخشید …

 

کاربر: کامپیوتر می‌گوید هر کلیدی (any Keys) را فشار دهید، اما من نمی‌توانم دکمه any را روی کیبوردم پیدا کنم.

 

کاربر: من نمی‌توانم کانال‌های تلویزیون را با مانیتورم عوض کنم.

 

کاربر: من با یک نفر در اینترنت آشنا شدم می‌توانید شماره تلفن او را برای من پیدا کنید؟

 

کاربر: اینترنت من کار نمی‌کند؟

مشاور: مودم را وصل کرده‌اید، همه سیم‌های کامپیوتر را چک کرده‌اید؟

کاربر: نه الان فقط مانیتور جلوی من است هنوز کامپیوتر و مودم را از جعبه در نیاورده‌ام!

 

کاربر: پسر ١۴ ساله من برای کامپیوتر رمز گذاشته و حالا من نمی توانم وارد آن شوم.

مشاور: رمز آن را فراموش کرده؟

کاربر: نه آن را به من نمی‌گوید، چون با من لَج کرده!

 

مشاور: لطفا روی My Computer کلیک کنید.

کاربر: من فقط کامپیوتر خودم را دارم، کامپیوتر شما پیش من نیست.

 

مشاور: مشکل شما به خاطر نرم افزار Spy Ware ای است که روی دستگاه‌تان نصب شده (Spy در انگلیسی به معنی جاسوس است)

کاربر: Spy؟ ببینم یعنی او می‌تواند از داخل مانیتور وقتی لباس عوض می‌کنم من را ببیند؟

 

کاربر: Mouse Pad من سیم ندارد!

مشاور: من فکر کنم متوجه منظور شما نشدم. Mouse Pad شما قرار نیست سیمی داشته باشد.

کاربر: پس چگونه می‌تواند ماوس را پیدا کند؟ یعنی Wireless است؟

 

مرکز مشاوره: چه نوع کامپیوتری دارید؟

مشتری: یک کامپیوتر سفید …

 

مرکز: روز خوش، چه کمکی از من بر میاد؟

مشتری: سلام … من نمی‌تونم پرینت کنم.

مرکز: میشه لطفاً روی Start کلیک کنید و …

مشتری: گوش کن رفیق؛ برای من اصطلاحات فنی نیار! من بیل گیتس نیستم، لعنتی!

 

مشتری: سلام، عصرتون بخیر، من مارتا هستم، نمی‌تونم پرینت بگیرم. هر دفعه سعی می‌کنم، میگه نمی تونم پرینتر رو پیدا کنم.  من حتی پرینتر رو بلند کردم و جلوی مانیتور گذاشتم، اما کامپیوتر هنوز میگه نمی‌تونه پیداش کنه …

 

مرکز: الآن روی مانیتورتون چیه خانوم؟

مشتری: یه خرس Teddy که دوستم از سوپرمارکت برام خریده!

 

مرکز: الآن F8 رو بزنین.

مشتری: کار نمی‌کنه.

مرکز: دقیقاً چه کار کردین؟

مشتری: من کلید F رو ٨ بار فشار دادم همونطور که بهم گفتید، ولی هیچ اتفاقی نمی‌افته …

 

مشتری: کیبورد من دیگه کار نمی‌کنه.

مرکز: مطمئنید که به کامپیوترتون وصله؟

مشتری: نه، من نمی‌تونم پشت کامپیوتر برم.

مرکز: کیبوردتون رو بردارید و ١٠ قدم به عقب برید.

مشتری: باشه.

مرکز: کیبورد با شما اومد؟

مشتری: بله

مرکز: این یعنی کیبورد وصل نیست. کیبورد دیگه‌ای اونجا نیست؟

مشتری: چرا، یکی دیگه اینجا هست. اوه … اون یکی کار می‌کنه!

 

مرکز: مرکز خدمات شرکت مایکروسافت، می‌تونم کمکتون کنم؟

مشتری: عصرتون بخیر! من بیش از ۴ ساعت برای شما صبر کردم. میشه لطفاً بگید چقدر طول می‌کشه قبل از اینکه بتونین کمکم کنید؟

مرکز: آآه..؟ ببخشید، من متوجه مشکلتون نشدم؟

مشتری: من داشتم توی Word کار می‌کردم و دکمه Help رو کلیک کردم، بیش از ۴ ساعت قبل. میشه بگید کی بالاخره کمکم می‌کنید؟

خواست خذاوند

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.
وزیر همواره می گفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید.
وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد …
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیله ای رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!

آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید: چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟
تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید، اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!!

پس بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است و هر اتفاقی که می افتد به صلاح ماست.

پربازدید ترین سایتها در ایران

آیا میدانید کدام سایت ها بیشترین بازدید را در ایران دارند؟؟

طبق آمار الکسا سایت های زیر به ترتیب بیشترین بازدید روزانه را دارند. (به تاریخ امروز)

۱- Google
google.com

2- Yahoo!
yahoo.com

3- BLOGFA
blogfa.com

4- پیوندهای مفید ایرانی
peyvandha.ir

5- MihanBlog
mihanblog.com

6- PersianBlog – پرشین بلاگ
persianblog.ir

7- ورزش سه
varzesh3.com

8- Wikipedia
wikipedia.org

9- tabnak.ir
tabnak.ir

10- Facebook
facebook.com

11- Cloob.com
cloob.com

12- بلاگ اسکای
blogsky.com

13- وبگذر
webgozar.com

14- خبرگزاری فارس
farsnews.com

15- موسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان
tebyan.net

16- IRANBLOG سرویس قدرتمند وبلاگ نویسی فارسی
iranblog.com

17- پرشین گیگ
persiangig.com

18- خبر آنلاین
khabaronline.ir

19- میهن دانلود
mihandownload.com

20- Bank Melli Iran
bmi.ir

21- 4shared
4shared.com

22- Microsoft Corporation
microsoft.com

23- عصر ایران،سایت تحلیلی خبری ایرانیان سراسر جهان www.asriran.com
asriran.com

24- bankmellat.ir
bankmellat.ir

25- MSN
msn.com

یک تست خیلی جالب وعجیب

اگر واقعا میخوای درست کار کنه اولا که سؤالها رو خیلی سریع جواب بده و گزینه آخر هم خیلی سریع انتخاب کن

 

 

2+2

 

 

 

4+4

 

 

8+8

 

 

 

16+16

 

 

 

 

 

 

خیلی سریع عددی بین ۱۲ تا ۵ انتخاب کنید. انتخاب کردید? 

 

 

 

حالا برید پایین

..

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

عدد انتخابی شما ۱۷ یا ۷ نبود؟باید ۹۵% عدد ۷ باشه نه اینکه آخر مطلب رو یه لحظه دیده باشی  اگر میخوای بده یکی از اطرافیانت این رو تست کنه خودت ببین

 

این آزمایش توسط یکی از محققان برجسته در زمینه مطالعات ذهنی در امریکا، پرفسور “مک کین” انجام شد در این آزمایش با طرح ۴ سوال اول ذهن شما شرطی شده و در هنگام انتخاب عددی بین ۱۲ تا ۵ ابتدا ذهن این دو عدد راجمع می کند یعنی ۱۷ ولی ۱۷ بین دو عدد۱۲ تا ۵ نیست. ذهن اتوماتیک به عدد ۷ می رسد که از ۵ هم بزرگتر است. این آزمایش انقلاب بزرگی در آزمایشات رفتاری ذهن نسبت به آموخته های ما از دوران کودکی و اجتماع و آنچیزی که شبانه روز از طریق رسانه ها به ما میرسد ایجاد کرده است. طبق نتیجه تحقیقات مردم وقتی ذهنشان شرطی شد از انتخاب یا تفکر در جهت دیگر می ترسند و در دراز مدت استقلال فکری هر کس مسائل پیرامونش می شود نه تفکرات واقعی خودش. به گفته دانشمندان: بیشتر فکر کنید و از بیان نتایجی که می رسید نترسید